صفحه اصلی
ایمیل به نویسنده

-----------------------

Link dumps

تحریم را آیا راه به مقصود هست؟

آقای شاهرودی ، مجتبی سمیع نژاد را آزاد کنید

"ژانت آفاری": مردان تاریخ نگار به ندرت از زنان تاریخ می گویند

دکتر ثریا مکنون: جنسیت و سایر صفات انسانی در درون هر فرد قرار دارند

حضور فمینیسم کرد در جنبش زنان: نوشین احمدی خراسانی

نامه حنيف مزروعي به عليزاده رئيس کل دادگستری استان تهران

 اکبر گنجي قديمي ترين روزنامه نگار زنداني در "بزرگترين زندان خاورميانه برای روزنامه نگاران"

آیا لیبرالیسم در نبرد با اسلام رادیکال است؟ مصاحبه با فرانسیس فوکویاما، واشنگتن پريزم

نامه سرگشاده شادی صدر  به رييس جمهور در اعتراض به ممنوعيت خروج از كشور

 

-----------------------

Monthly Archives
09/01/2003 - 10/01/2003 12/01/2003 - 01/01/2004 01/01/2004 - 02/01/2004 02/01/2004 - 03/01/2004 03/01/2004 - 04/01/2004 04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005

-----------------------

Search


-----------------------

 

 

 
 
Wednesday, January 28, 2004
باران در بم
رييس سازمان امداد ونجات هلال احمر تهران:نايلون داريم ،مشكلي نيست!!!


رئیس امداد نجات و هلال احمرتهران میگوید باریدن باران برای سیراب شدن نخلستان ها!
ضروری است و ما نایلون به اندازه کافی ( احتمالا کوپنی مانند توزیع دستمال و قرص
سرماخوردگی ونواربهداشتی و..)در اختیار چادرها گذاشتیم و در صورت آمدن باران تند
و سیل آسا آب در چادرها نفوذ نمیکند!!!
چشمهایم را لحظه ای می بندم آری من هم اکنون زنی هستم که دارد زیر
باران با خود نجوا میکند .......
کدام غم را عزاداری کنیم؟ برای کدامیک بگرییم؟
از دست دادن همسر ؟ فرزند؟ مادر ؟ پدر؟...
برای آن کودکم که مرده بگریم یا برای آنی که الان دارد زیر سرما میلرزد؟
سروصورت و دهانش زخم است اشک در چشمانش موج میزند و سرما در
تاروپود وجودش . ای زمین ای کاش زمانی که تک تک عزیزانم را ربودی
مرا نیز با کودکم برده بودی...
ای زمین ای کاش زمانی که لرزیدی خانه ام را ، کاشانه ام را ، گرمای وجودم
را در خودت غرق کردی ... من زن تنها و بی کس را نیز برده بودی!
که نمی دیدم این همه نیکی و بدی را یکجا کنار هم نمی دیدم ....
دیدم به چشم خود دیدم که افرادی که از پوست و خون من نبودند چگونه به کمکم
شتافتند...
و دیدم چه چیزها که نباید می دیدم...
آری اکنون منم در شهری ویران و خاموش! سرد است شهرمن و عزادار ...
مامن من نا امن است!.....
نبین خورشید سیاهی ام را نبین ... نبار باران بر سر، ما آوارگان مبار...
چشهایت را فرو بند و بگذار به بدبختی خود بگرییم....
نمی خواهم ... دیگر نمیخواهم جای او باشم یاد حرف یکی از دوستانم می افتم که
می گفت چادرهای ضد آب آمریکایی را در بازار 70 هزار تومان می فروشند.
و صحنه تلویزیون که زنی به خاطر مبلغ ناچیزی خرج عمل پسرش می گرید...
ریه هایش شدیدا در زلزله آسیب دیده است... و قصه های تکراری و بی فرجام.



1zan  ||  7:51 AM

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

Comments: Post a Comment