صفحه اصلی
ایمیل به نویسنده

-----------------------

Link dumps

تحریم را آیا راه به مقصود هست؟

آقای شاهرودی ، مجتبی سمیع نژاد را آزاد کنید

"ژانت آفاری": مردان تاریخ نگار به ندرت از زنان تاریخ می گویند

دکتر ثریا مکنون: جنسیت و سایر صفات انسانی در درون هر فرد قرار دارند

حضور فمینیسم کرد در جنبش زنان: نوشین احمدی خراسانی

نامه حنيف مزروعي به عليزاده رئيس کل دادگستری استان تهران

 اکبر گنجي قديمي ترين روزنامه نگار زنداني در "بزرگترين زندان خاورميانه برای روزنامه نگاران"

آیا لیبرالیسم در نبرد با اسلام رادیکال است؟ مصاحبه با فرانسیس فوکویاما، واشنگتن پريزم

نامه سرگشاده شادی صدر  به رييس جمهور در اعتراض به ممنوعيت خروج از كشور

 

-----------------------

Monthly Archives
09/01/2003 - 10/01/2003 12/01/2003 - 01/01/2004 01/01/2004 - 02/01/2004 02/01/2004 - 03/01/2004 03/01/2004 - 04/01/2004 04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005

-----------------------

Search


-----------------------

 

 

 
 
Wednesday, July 14, 2004
برای دل خودم


من اینجا زیر باران ، ایستاده روی لبه های تیز پنجره ، سنگینی وزنم را روی

پنجه هایم تقسیم میکنم و سردی و خیسی سنگ های زیر پایم را با چشمانی

بسته احساس ...

ایستاده در آغوش نمناک باد و باران به قصه هایی گوش میدهم که سالهاست

با خود گفته ام بی هیچ شنونده ای ...

لبان بسته ام را بهم می فشارم و با طمانینه ای که نمی دانم از کجا آمده با

طراوت تابستانی شاخه ها، سبزی را تجربه میکنم ...

موهای آشفته ام را در باد می رقصانم و بی هیچ ترسی از نگاههای هیز

مرد همسایه آزادی را تجربه میکنم ... کاش میشد از عریانی تن نیز نترسید ...

با خود آهسته میگویم ای کاش میشد میان پنجره و زیستن حصاری کشید تا

احساس هایی این چنین تا ابد مال من باشد که ندای درونم پاسخ می دهد :

تونیز مانند مردان تنها در فکر تملکی؟ تملک حدود دارد وهر حدی دشمن

آزادی است ...

با خود آهسته تر می گویم ای کاش میشد میان مردمان پاک و ناپاک قدمت

شجاعت را سنجید که این بار ندای درونم فریاد میزند :

میان مردمان؟ مردمانی که تو را به بهای جنسی ات می سنجد نه وجودیت،

ارزش سنجیدن دارند؟

با چشم هایی مملو از خواستن و نوایی سرشار از آزادی زیستن، چشم بر

قطره های آویزان باران میدوزم و زیر لب میگویم :

آسمان تو هم مانند من سنت شکن شده ای ؟ در تابستان باریدن چرا ؟
               ">          (<$BlogItemCommentCount$>) comments                 
1zan  ||  7:04 AM

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

Comments: Post a Comment