صفحه اصلی
ایمیل به نویسنده

-----------------------

Link dumps

تحریم را آیا راه به مقصود هست؟

آقای شاهرودی ، مجتبی سمیع نژاد را آزاد کنید

"ژانت آفاری": مردان تاریخ نگار به ندرت از زنان تاریخ می گویند

دکتر ثریا مکنون: جنسیت و سایر صفات انسانی در درون هر فرد قرار دارند

حضور فمینیسم کرد در جنبش زنان: نوشین احمدی خراسانی

نامه حنيف مزروعي به عليزاده رئيس کل دادگستری استان تهران

 اکبر گنجي قديمي ترين روزنامه نگار زنداني در "بزرگترين زندان خاورميانه برای روزنامه نگاران"

آیا لیبرالیسم در نبرد با اسلام رادیکال است؟ مصاحبه با فرانسیس فوکویاما، واشنگتن پريزم

نامه سرگشاده شادی صدر  به رييس جمهور در اعتراض به ممنوعيت خروج از كشور

 

-----------------------

Monthly Archives
09/01/2003 - 10/01/2003 12/01/2003 - 01/01/2004 01/01/2004 - 02/01/2004 02/01/2004 - 03/01/2004 03/01/2004 - 04/01/2004 04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005

-----------------------

Search


-----------------------

 

 

 
 
Thursday, May 12, 2005
درد این روزها

خب جدایی از اون محیط پرشور کار و تمامی جنب و جوش هایش با تمامی
دردسر ها و دغدغه هایش ... با تمامی دعواهایش وقتی خسته و کوفته
بر میگشتم و باید تلفنی تازه با یکی کلنجار می رفتم و مجابش می کردم
که من حضورم در اونجا ضروریه و ضرورت شناساندن حقانیت خودم و تمام
بحث هایی که من یکی تصور پیروزی داشتم و دارم ...
زندگی که بهش عادت کرده بودم و حتی فرصت نگاه کردنم هم بهش زمانی
بود که با عجله صبح زود تو اتوبانهای اعصاب خردکن تهران ، می راندم و فکر
میکردم چقدر همه چیز داره سریع اتفاق می افته ....
حالا باید چه گفت؟ ...
حالا که رسما کاری که بهش عشق می ورزیدم ... تعطیل شد حالا چی؟
اسمش رو چی میشه گذاشت انفعال نصفه نیمه؟... اه که حالم بهم
میخوره ازش ... از هرچی سکون و رخوت ....
حالا باید مثل یک ناظر از راه رسیده مرور کنم جریان گذرنده ای و اتفاقا
تکراری و همه جایی رو ...
حالا باید تمامی فعالیت نوشتاریت ، صفحه های خط خطی ولو روی میز
و تختخواب و حتی کف اتاق باشه ...
حالا باید حس و حال پژوهش برای اون پروژه لعنتی دانشگاه رو داشته
باشی که ذره ای از موضوع فرمایشیش خوشت نمی آید...
حالا باید درست مثل گرفتن مجوز برای کتابت با آدم هایی که ذره ای
دانش در رابطه با شغل انتصابی شان ندارند سر وکله بزنی ...
حالا میتوانی به سیل کتاب های تلنبار شده و البته نخوانده روی میزت
که کمرش خم شده یه نگاهی بیندازی...
به میز آرایشی که همه چیزش ردپای زندگی دختری رو داره که همش
عجله داشته و از هرچی استفاده کرده درشو یا نبسته یا نیمه باز گذاشته
و در رفته ...
به جزوهای ننوشته ای که داره این ور و اون ور خودنمایی میکنه و تو یاد
امتحانهایت می افتی و تلفن هایی که هر روز از دانشگاه میشه ....
به خونه ای که هرکارش کنی تو فصل گرما سرده و هزار تا فکر و خیال
و رویا که از رو در و دیواراش رژه میره و دریغ حتی از یک خواب راحت ...
به تو که هر کار میکنم نمی تونم فراموشت کنم و ...
و یه بغل آرامش و فراغت از این دنیای وحشیییییییییییییییییی ....
کسی سراغ داره ؟.........................
1zan  ||  9:55 AM

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

Comments: Post a Comment