صفحه اصلی
ایمیل به نویسنده

-----------------------

Link dumps

تحریم را آیا راه به مقصود هست؟

آقای شاهرودی ، مجتبی سمیع نژاد را آزاد کنید

"ژانت آفاری": مردان تاریخ نگار به ندرت از زنان تاریخ می گویند

دکتر ثریا مکنون: جنسیت و سایر صفات انسانی در درون هر فرد قرار دارند

حضور فمینیسم کرد در جنبش زنان: نوشین احمدی خراسانی

نامه حنيف مزروعي به عليزاده رئيس کل دادگستری استان تهران

 اکبر گنجي قديمي ترين روزنامه نگار زنداني در "بزرگترين زندان خاورميانه برای روزنامه نگاران"

آیا لیبرالیسم در نبرد با اسلام رادیکال است؟ مصاحبه با فرانسیس فوکویاما، واشنگتن پريزم

نامه سرگشاده شادی صدر  به رييس جمهور در اعتراض به ممنوعيت خروج از كشور

 

-----------------------

Monthly Archives
09/01/2003 - 10/01/2003 12/01/2003 - 01/01/2004 01/01/2004 - 02/01/2004 02/01/2004 - 03/01/2004 03/01/2004 - 04/01/2004 04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005

-----------------------

Search


-----------------------

 

 

 
 
Wednesday, June 08, 2005
هجاهای تلخ ،
شاید روزی ظرف بشکند

می گویم : نه از اصلاحات دل خوشی دارم و نه به دکتر معین امیدی
می خندد ، دستم در دستان توست ، دفترچه کوچک آبی رنگی را که نشان
میثاق جوانان با دکتر معین را دارد به دستم می دهد و می گوید:
چرا؟... شماها که جوانید از خودمونید؟ ...
حس استیصال مثل گرمای طاقت فرسا تو چشم ها موج میزنه ،
می گویم که به خاتمی رای دادم چه شد؟ تازه به سن قانونی رسیده بودم
و با چه شور وشوقی در اولین انتخاباتی که می توانستم شرکت کنم در دور
دوم ریاستش بهش رای دادم...
دستم را می کشی که از حاشیه رد شویم که می گوید: تروخدا وایسید
چرا از رای به خاتمی پشیمانید ؟
از کاهش نرخ تورم می گوید و از قاعده خلف می خواهد ثابت کند که اگر تحریم
نبود مجلس امروز ...
من که تمام حرفهایش را می دانم ، تو هم میدانی
میتوان از کوی گفت و سلطان لبخند از روزنامه و توقیف و دستگیری و شکنجه و
یک اخم، می گویم که من دمکراسی فحش دادن به رئیس جمهور نمی خواهم
و حرفهایی که مجال بیانش مکان بهتری از پیاده روهای آفتاب زده میدان ونک را
می طلبد ، خلاصه می کند : می دانم که می دانید پس؟؟؟؟؟
میگویم : که من هم مثل تو یک دنیا علامت سوالم اما به جای پاسخ سوالهایم
صورتک های بی روح رئیس جمهور فاقد اراده و آزادی عملم را به عنوان علامت
سوال نمی خواهم ...
وقتی از جرات طرح این حرفها مقابل معین می گوید ، می گویم :
هیچ فرقی نمیکند بین جلسه ای که با حضور ما و قدرتمداران برپا میشود و ما
به خیال خام آزادی بیان(در قبال یک بی اختیار) هر چه در دلهای کوچکمان داریم
را بیان میکنیم و می نالیم و ضجه میزنیم و حقوق بدویمان را میخواهیم و بعضا
فریاد می کنیم و رئیس جمهورش فقط همدردی میکند و دو ساعتی دردمان را
مرهم میگذارد و وقتی از جلسه خارج شد دردها را جایی میان دست های باد
شایدم گوشه ای در دل پنهان میکند ،
با جلسه ای که در آن برای ورود باید از هزار فیلتر رد شوی و آخر سر هم اجازه
ورود پیدا نمی کنی و جلسه می شود پر از خواهران زینب یه چشمی و برادران
ذوب شده در ولایت که دو ساعت به ستایش و سپاس از سیاستهای پوسیده
نظام می پردازد و ده باری هم از تلویزیون حکومتی پخش میشود!
می گویم ، چرا این قدر میبالید که چهره اصلاح طلب این گونه است و ما جرات
بیان داریم ؟
آخر مگر ما این قدر نادانیم که گفتار بی عمل را ستایش کنیم ؟
می گویم بی پرده مگر نقش اصلاح طلبان در این همه سال جز انداختن یک
موج زودگذر و بی ثبات چه بوده؟
اصلاح قانون اساسی،اصلاح قانون مطبوعات ، مذاکره با آمریکا ، بهبود وضعیت
اقتصادی ، رفراندوم ...
به کدام یک از وعده ها عمل شد؟
آیا تمام فعالیت ها در خطابه هاو سخنرانی های غرا و شیرین نبوده که تلخی
اش در عدم عمل برجانمان نشسته؟؟؟
من هم مثل شما نمی خواهم حادثه تلخ مجلس هفتم تکرار شود اما ...
نگاهش که میکنم دلم میسوزد، در چشمانش سایه هیچ رنگ و ریایی نیست
دلم می سوزد نه برای او که برای تمام نهال های جوان امید و انتظار...
انتظاری که درون دلهایمان جوانه میگیرد و در سایه کشنده استبداد و ظلم با
درد خفقان دست به انتحار می زند ...
آری تو از خودمانی می دانم چه تو و چه تمام شماهایی که دیروز عصر در ظل
آفتاب سوزان این روزها خط به خط در پیاده روها ایستاده ایدو با یک امیدی یک
رنگ و یک صدا برای دکتر معین تبلیغ می کنید .
در آخر وقتی ذهن هایمان به دنبال جوابی پرسه میزند می گویم :
مطمئن باشید برای حرفهایتان ارزش قائلم ، بی تفاوت نیستم و رویش فکر میکنم
شاید نظرم تغییر کرد،اما اگر وجه تمایزی بین خاتمی که خود را تدارکاتچی میخواند
با دکتر معین میبینید خوب است در تبلیغات بگنجانید ، اشکال از آنها نیست
اشکال از ظرف است نه قالب ...
می رویم که دور شویم از تیررس نگاه ها که پشت سر با طنین فریاد میزند :
با هم باشیم تا شاید ظرف بشکند!
تمام شب فکر من روی هجاهای تلخ شاید تکیه می کرد و برای انتخاب چینی
بندزن ها رای گیری می کرد ...
1zan  ||  8:47 PM

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

Comments: Post a Comment